به مناسبت ایام غمبار ماه صفر
09 دی 1392 توسط كودزري فراهاني
تنه نشسته بود به زانوی خسته اش
آهی کشید از دل از هم گسسته اش
اشکش زگوشه های دو چشمش چکید تا
افتاد یاد مادر پهلو شکسته اش
یک کوچه ومادر وطفلی کنار هم
یک درب نیم سوخته وسرو پشت خم
در ذهن او تمام محن در مرور بود
کانجا بقیع بود سکوت وغبار غم
یک سو چهار پشته ی خشتی خشک دید
ابروی خود زفرط غضب سوی هم کشید
آنجا چهار جلوه ی حق زیر خاک بود
دست کسی ولی به زیارت نمی رسید
از خاطرش گذشت که تابوت پیکری
آن هم حسن ترین گل باغ پیمبری
در زیر تیر های جفا پیش اهرمن
تشییع شد میان غریبی،ستمگری
از زیر خاک یافت در آنجا سه نور عین
غیر از حسن،سه دسته گل از مزرع حسین
آقای ساجدین وشکافنده ی علوم
صادق ترین اهل بشر در دو عالمین
شمشیر را کشید به زانوی خود نشست
بر سینه جوشن وکمر رزم خویش بست
با خود مدام زمزمه می کرد جمله ای:
“تا انتقام چیز زیادی نمانده است”
“