بن تن زدایی، یک هنر مادرانه
سلام،شهادت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم،امام حسن مجتبی علیه السلام وامام رضا علیه السلام رو خدمت شما خواهرای خوبم تسلیت میگم.
وبلاگ من در رابطه با تربیت حسینی هست اما مطلبی رو انتخاب کردم که در ظاهر نه ولی در باطن حتما مرتبط با این موضوع خواهد بود.
مطلب رو از سایت تبیان انتخاب کردم.یک تهاجم پنهان فرهنگی که همه ما متاسفانه،غافلانه گرفتارش شدیم…
قصد داشتم برای پسرم (محمدحسین) شلواری مناسب فصل زمستان بخرم. اما رفتن به بازار با آن وضع افتضاح فرهنگی حاکم بر لباسها و البته قیمتهای سرسام آور و ترس از تکرار اتفاق عید سال گذشته، مانعم میشد.
عید نوروز سال گذشته برای پسرم (محمدحسین) یک دست لباس خریدم. بعد از چند روز تازه متوجه عکس بنتن در پشت لباس شدم. چون حوصله رفتن به بازار و تعویض آن را نداشتم، خودم را توجیه کردم که چون عکس در پشت لباس است خیلی جلب توجه نمیکند. روز اول عید که محمدحسین لباسش را پوشید، خیلی دلخور بودم که چرا موقع خرید دقت نکردهام. کاش برای تعویض لباس اهمال کاری نمیکردم.کلی به مغزم فشار آوردم که با این لباس بنتنی چه کنم. 40 هزار تومن پول بالایش داده بودم. دور انداختنش اسراف بود و هدیه دادنش، ترویج این تیپ لباسها و طرحها محسوب میشد. به این فکر افتادم که یک تکه دوزی آماده بخرم و روی آن بچسبانم. ولی مطمئن بودم، تکه دوزیهای موجود در بازار هم، همین عکس هاست؛ بنتن و مرد عنکبوتی و باب اسفنجی و باربی و زیبای خفته و… بالاخره به خواست خدا، فکری به ذهنم رسید.
خرجش یک دفتر 2700 تومنی و یک ساعت وقت گذاشتن بود. جلد بعضی از دفترهای سینا و ثنا و ثمین، طلقی است و از طرفی طرحهای مفهومی و زیبایی هم دارد. برای محو کردن چهره بن تن از پشت لباس، جلد یکی از دفترهای سینا را قیچی کردم و عکس سینا را از آن وسط درآوردم و روی عکس بنتن دوختم و شد اینکه میبینید.
امسال هم قصد داشتم شلواری برای محمدحسین بخرم که هم ارزان باشد، هم زیبا، هم منقش به عکس و طرحی جذاب، هم گرم و نرم و راحت، و علی الخصوص جین نباشد. چرا که معتقدم شلوار جین مانع حرکت راحت و ورجه وورجه بچهها میشود. مطمئن بودم شلواری با این ویژگیها به هیچ وجه در کل ایران پیدا نمیشود چه رسد به سبزوار!
اگر چنین لباسی در بازار پیدا شود که همه جوانب را در نظر گرفته باشد، بایستی به مسئولین فرهنگی کشور دست مریزاد گفت و کلی تقدیر و تشکر و عود و اسفند خرجشان کرد که گوش شیطان کر، چشم نخورند.
ز آنجا که دستی در خیاطی دارم تصمیم گرفتم خودم شلواری برایش بدوزم که تمام این نکات در آن لحاظ شده باشد. نیم متر پارچه زیبا و گرم و نرم به رنگ سبزخریدم 11000 تومن. از آنجا که زیپ و قزن مناسب شلوار بچهها نیست و کودک را اذیت میکند، 30 سانت کشباف برای بالای شلوار و دور کمرش خریدم، شد3000 تومن.
جلد یک دفتر 2700 تومنی سینا را قیچی کردم برای طرح روی شلوار. دو عدد قرقره هم رنگ لباس هم برای چرخکاری زیر و روی لباس و دو عدد دکمه تزئینی هم خریدم. بعد از تکمیل شلوار و استفاده از عکس سینا روی شلوار، دوست داشتم یک نوشته یا یک سری عدد هم روی لباس پیاده کنم.
مصر بودم که از حروف و اعداد انگلیسی استفاده نکنم. اما روی اینکه از چه کلمه یا عبارت یا عددی استفاده کنم، خیلی فکر کردم. دوست داشتم از عددی استفاده کنم که واقعه یا تصویر خاصی را در ذهن تداعی کند. ابتدا عدد 1357، سال پیروزی انقلاب به ذهنم خطور کرد، اما در آوردنش وقت میبرد و کمی برایم سخت بود. بالأخره عدد 9 را انتخاب کردم. مدنظرم 9 دیماه 88 بود. روز بصیرت ملت ایران.
جمعاً با حدود 18000 تومن یک شلوار همه چی تمام، برای پسرم دست و پا کردم. خدا را شکر.